سایه ها و تردیدها

رفت و بردش قصه ی دیدار را.....

سایه ها و تردیدها

رفت و بردش قصه ی دیدار را.....

سایه ها و تردیدها

زخمی بر او بزن عمیقتر از انزوا(پل الوار)
.
.
حرف هست تا دلت بخواهد، اما چه بنویسم که مرهمی باشد برای رنجهای مگو.........

آخرین نظرات

پیرمرد و دریا (ارنست همینگوی)

سلام

امروز صبح هم مثل خیلی از روزهای دیگه با پیرمرد و دریا از خواب بیدار شدم وقتی چشم باز کردم انتظار داشتم قایق سانتیاگو رو ببینم کنار دریا که اسکلت ماهی کنارشه و مردم دورش جمع شدن ،ولی صد افسوس که فهمیدم مثل همیشه تو اتاقم هستم و طبق معمول دیر شده و باید با سرعت حاضر بشم و برسم سر کار ، البته زود رسیدن سر کار همیشه هم خوب نیست مثلا همین امروز نگهبان جلوی در بهم گفت چی شده زود اومدی یعنی بنده خدا انتظار نداره من و سر وقت اداره ببینه ، بگذریم.

حتما داستان نگارش پیرمرد و دریا رو میدونید یعنی فکر میکنم فضای مجازی با تمام بدی هاش این خوبی رو داشته که شاید خیلی ها رو ناخواسته و شایدم خواسته با مواردی اینچنین آشنا کرده ولی در کل ماجرا این بوده که همینگوی زمان خلق پیرمرد و دریا چندین بار سر از بیمارستان در میاره و تشخیص پزشکان خستگی و دریازدگی بوده و نکته قابل تامل اینجاست در زمان نگارش این اثر همینگوی کیلومترها با دریا فاصله داشته و این برای من خیلی عجیب و جالبه ،من از روزی که این مطلب رو  خوندم تقریبا روزی نیست که بهش فکر نکنم سعی میکنم تصور کنم که یه نویسنده چقدر میتونه با شخصیت داستانش زندگی کنه که حالات روحی اون شخصیت روی حالات روحی نویسنده تاثیر گذار باشه و همین ارزش اون نویسنده رو برای من صدها برابر بیشتر میکنه نه اینکه من بخوام بیام در مورد نویسندگی همینگوی بزرگ نقد و نظر داشته باشم ها نه ، این برداشت شخصی منه و هیجانیه که از فکر کردن به این موضوع بهم دست میده و نکته ی دیگر داستان پیرمرد و دریا که میتونه برای نویسندگان جوان و کسانی که در ابتدای راه قرار دارند الگو باشه اینه که همینگوی نزدیک به چهل بار این داستان رو بازنویسی کرده و این خیلی کار سختیه ، من همین الان در حال بازنویسی یه قصه هستم اونقدر سختم میاد که کار پیش نمیره واقعا تلاش و پشتکار اولین قدم در راه هنره حتی جلوتر از استعداد .

نویسنده های دیگری هم بودن که با شخصیت های داستانشون زندگی کردن مثلا تولستوی مورد عتاب و حمله خوانندگانش قرار گرفت برای سرنوشت آنا در رمان آناکارنینا ، یا فلوبر در شاهکار خود یعنی مادام بواری بعد از خلق صحنه زهر خوردن ((اما)) دچار سرگیجه و تهوع میشه و علت رو پزشکان مسمویت تشخیص میدن و یا بالزاک که بعد از مرگ باباگوریو چند روز براش گریه کرد،اینها برام جالبه ولی همینگوی و پیرمرد و دریا برام یه جور دیگس یه حال غریبیه که نمیتونم با کلمات توصیفش کنم یه تحسین بی انتها و غبطه، واقعا نمیدونم .

در کل به اعتقادم خلق یه قصه مثل معجزه میمونه و در این دنیا پیامبرانی ظهور کردن که شاید معجزاتی مثل آثار اونها دیگه تکرار نشه .فایل پی دی اف پیرمرد و دریا رو براتون میزارم .

و نکته ی دیگه ای که یادم اومد بنویسم اینکه بین این همه خبر بد ،خبر خوب اینه که رضا خندان همسر نسرین ستوده به قید وثیقه آزاد شد ،به امید آزادی باقی زندانیان سیاسی و عقیدتیخنده.

ارادتمند

محسن راستگو


دریافت
عنوان: پیرمرد و دریا (ارنست همینگوی)
حجم: 5.04 مگابایت

  • دومان

نظرات  (۲)

  • فاطمه حشمت
  • عاااالی بود👌👌

    ممنون از اینکه فایل کتاب را گذاشتید
    پاسخ:
    خیلی ممنونم
    خواهش میکنم ،خوشحالم که خوشتون اومده
    بسیار عالی و تاثیرگذار بود ♥️👌
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">