سایه ها و تردیدها

رفت و بردش قصه ی دیدار را.....

سایه ها و تردیدها

رفت و بردش قصه ی دیدار را.....

سایه ها و تردیدها

زخمی بر او بزن عمیقتر از انزوا(پل الوار)
.
.
حرف هست تا دلت بخواهد، اما چه بنویسم که مرهمی باشد برای رنجهای مگو.........

آخرین نظرات

۱۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

تاسیان

تاسیان

سلام 

روز بخیر 

از امروز صبح تصمیم گرفتم اخبار رو پیگیری نکنم صبح با آشوبی از خیالات شهدای علوم تحقیقات و شهدای کربلای 4 و ماجرای اروتیک جکی جان صهیونیست از خونه زدم بیرون تا رسیدم اداره و  دوباره شعر تاسیان رو خوندم و مثل همیشه چنان طغیانی در من ایجاد کرد که برای دقایقی جدا شدم از این روزمرگی چندش آور، اما به خواندن هم قناعت نکردم و چند بار پیاپی دکلمه خود استاد که بصورت تصویری هست و نمیدانم در کدام دانشگاه و در کدام بلاد کفر خوانده شده رو نوشیدم و حال خوشم رو مدیونم به حضرت استاد سایه.

تاسیان کلمه عجیبی است در اینترنت هم سرچ کنید متوجه میشوید (اگه دوستان ناراحت نشوند من هم در گذشته سابقه ی این کلمه رو سرچ کردممهر شده) در گویش گیلکی تاسیان برایشان خیلی ملموس و نشانگر حالت روحی خاصی هست اما در برگردان به فارسی حقش ادا نمیشود اما آنطور که من متوجه شدم دلالت بر جای خالی کسی که رفته است و یا حالی که از فراق کسی در جان شخص رسوخ میکند و یک چیزی شبیه همین ها میشود ولی باز هم تکرار میکنم در برگردان فارسی با توجه به صحبت با تنی چند از دوستان گیلکی و جستجو در اینترنت حقش ادا نمیشود که این را من که تورک زبانم درک میکنم چون در زبان تورکی هم کلماتی هستند که به واقع با ترجمه حقشان ادا نمیشود و باید فقط تورک باشی تا مفهموم را درک کنی حتما در دیگر گویش ها و زبانها هم باید چنین استثنا های وجود داشته باشد.(تورکی یا آذری و غیره تفاوتی ندارد مهم هدف است دوستان سر این موضوع ایراد نگیرند لطفا)

اما تاسیان را استاد در غم از دست دادن پدر سرود، نمیدانم، شاید برای شما هم اینطور باشد ولی برای من این شعر بند بند غم است و دلتنگی، گویی اشکهای شاعر در سطور شعر جاریست، شاید اینها بدلیل عشق بی حد من به جناب سایه باشد.

من با کتاب سیاه مشق سایه را شناختم اگر اشتباه نکنم سال 1382 که در سازمان چاپ و انتشارات ارشاد مشغول به کار بودم با توجه به ارتباطاتی که با ناشرین مختلف از جمله نشر وزین کارنامه که فکر میکنم زنده یاد زهرایی مسولیت آن را بعهده داشت این کتاب به دستم رسید، خوب خاطرم هست اولین سطری که خواندم چه بود(موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش     جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش) و همین شد که تا امروز بیشتر و بیشتر عاشق این مرد و اشعارش شدم، آرام آرام باقی کتابهای سایه به دستم رسید و مینوشیدم از این چشمه لایزال و عیشم کامل بود تا توسط عزیزی که در پست مربوط به ترانه دریغا از الهه در خصوصش توضیح دادم سوپرایز شدم و کتاب پیرپرنیان اندیش به سعی میلاد عظیمی و عاطفه طیه، به دستم رسید و با خواندن آن کتاب ارزشمند تازه فهمیدم سایه کیست و چه کرده و هزاران افسوس خوردم که چرا زودتر این مرد را نشناخته بودم تا در دوره ای که دسترسی به ایشون ساده تر بود برای عرض ارادت خدمتشون میرسیدم و امروز هم یکی از یزرگترین آرزوهایم دیدارشان است،حتما به دوستان توصیه میکنم این کتاب رو مطالعه کنند.

هرچه بخواهم در خصوص کتاب بنویسم و شرح دهم باز هم ابتر میماند فقط باید خواندش، اما اگر مایل به خواندن و تحقیق قبل از تهیه کتاب هستید با جستجو در اینترنت میتوانید به قسمتهایی از آن دسترسی پیدا کنید و شنیدم که گویا نسخه صوتی از این گوهر گرانبها هم در دسترس عموم قرار گرفته است.

از کتاب همین را بنویسم که میلاد عظیمی از زبان خودش میگوید سایه زیر لب خواند:

از غم مرجان چه میداند بهار 

ارغوانم سنگ شد در انتظار

و سایه به تلخی  در فراق ارغوانش گریست،بلند و های های.

این یک قسمت از کتاب است و ماجراهای رفاقت عجیب و غریب سایه و شهریار که شدید خواندنیست.بشدت توصیه میکنم دوباره.

در خصوص سایه خیلی نمیتوانم بنویسم اصلا کلماتی همسنگ ایشان نمیابم ولی برای امروز خواستم شما را هم در خواندن این شعر سهیم کنیم،دکلمه ای از این شعر هم خودم کرده ام البته با موبایل که آن را هم بارگذاری میکنم امیدوارم خوشتان بیاید.

منتظر نظرات ارزشمندتان هستم

ارادتمند

محسن راستگو

ساغرم شکست ای ساقی(طاقتم ده)

سلام

ترانه ای که امروز به اشتراک میگذارم به اعتقاد من یکی از بینظیرترین و جزو ماندگارترین ترانه های موسیقی ماست.آهنگ این ترانه از ساخته های استاد همایون خرم با شعری از زنده یاد معینی کرمانشاهی و اجرای بانو مرضیه میباشد اما در طی سالیان گذشته تعداد دیگری از خوانندگان هم این اثر را اجرا کرده اند که به نظر من هیچ کدام به زیبایی و دلنشینیه اجرای بانو مرضیه نبوده است از جمله کسانی که این ترانه رو اجرا کرده اند سالار عقیلی، جهان، شهلا سرشار،گلپا و مصطفی مداحی میباشند.

یک اجرای بی کلام بینظیر نیز از این اثر در سابقه ی موسیقی ماندگار شده که جناب فرید فرجاد هنر آفرینی کردن، که هر دو رو اینجا بارگذاری میکنم امیدوارم بپسندید و لذت ببرید.

نکته بسیار مهم: من فکر میکنم در ابتدای راه اندازی این وبلاگ توضیح داده باشم که برای علایقم اینجا را راه اندازی نموده ام و اگر ترانه و موسیقی ای اینجا منتشر میشه و نکته ای درباره اون اثر نوشته میشه به یقین نظر کارشناسی نیست چون من کارشناس در حوزه موسیقی نیستم تنها یک شنونده پر و پا قرص این عرصه هستم و نظرات شخصیه خودم رو در مورد اون اثر مینویسم و میخواهم شما رو هم در لذتی که برده ام شریک کنم همین و بس.

دیگر اینکه در ایتدا هم نوشته ام هرگز هرگز ادعایی در خصوص داستان و شعر نداشته ام ولی در این عرصه پیگیرم و تلاش خودم را میکنم حال حتما خوانندگان و  آینده مشخص خواهد کرد که نتیجه چه بوده و خواهد شد.بنده خدایی طی یک پیام بی ادبانه که متاسفانه علرغم میل باطنی مجبور شدم پاکش کنم انهامی رو نسبت به سرقت ادبی و کپی برداری از متون دیگه مطرح کرده بود البته بدون ذکر مورد و بصورت کلی گویی،اینجا لازم میدونم به چند نکته اشاره کنم یک اینکه من هنوز اینجا متن ادبی و یا داستان خاصی منتشر نکرده ام که مورد حمله قرار گرفتم حال اگر مطلبی رو منتشر کرده بودم و موردی در اون بود حق با ایشون بود ولی دیکته ننوشته که غلط نداره و نکته دیگر اینکه در تمام مطالبی که تا امروز نوشته ام و به احتمال زیاد منتشر خواهم کرد حتی اگر جمله ای از جایی و کسی بوده باشد و من استفاده کرده باشم خواهشنمدم اطلاع دهید تا همین جا عین پیامتون رو منتشر کنم و همه جا اعلام کنم که من سرقت ادبی کردم.

در هر صورت خواننده خودش بهتر از همه متوجه اغراض و تنگ نظری عده ای معلوم الحال خواهد شد.اما چرا پیام را پاک کردم؟دلیل اینجاست که اگر همین موضوع مربوط به ادبیات و بیسوادی من و این قبیل حرفها بود به شدت استقبال میکردم و با کمال میل میپذیرفتم و در خصوصش بحث و تبادل نظر میکردیم اما یک بخش این موضوع بود و بخش دوم توهین و سراسر عقده گشایی و حسادت بود و ماهیت این فرد هم برای من مشخص است و برای باقی هم و این انسان نماهای کوتوله نیازی به توضیح و شرح ندارند و من بدلیل اینکه ممکن بود نوشته ایشون سوتفاهم و شاید جنجال درست کنه مجبور به پاک کردن شدم .چون اینجا را، برای آرامش، برای فرار از روزمرگی، برای غرق شدن در رویاها و موسیقی و شعر و داستان راه اندازی کرده ام نه برای جنجال و جنگ و عقده گشایی،در هر صورت گذشته و برای من اهمیت ندارد پیامهای پر از مهرتون در چند روز گذشته اینقدر برای من انگیزه بخش بوده که با تمام وجود ادامه خواهم داد،بسیار پوزش میطلبم که مجبور به انتشار این متن شدم بیش از این وقت گرانبهاتون رو نمیگیرم و دعوت میکنم از همگی برای شنیدن و لذت بردن از این موسیقی فاخر.

ارادتمند محسن راستگو

فریب

کربلای 4

سلام

بعد از دو سه روز غیبت خدمت رسیدم، اولین مطلبی که میخواستم اینجا بنویسم، قبل از ماجرای فریب اینه که خیلی خوشم اومده از این وبلاگ نوشتن یه روحیه و حال خوبی بهم داده،خدا رو شکر.

اما اتفاقی که وسط این روزهای پر از اندوه افتاد و نمک پاشید به زخم خیلی ها ماجرای توییت استاد رضایی بود که افاضات کردند که عملیات کربلای 4 فریب بوده،از دیروز تا حالا خیلی ها واکنش نشون دادن به این توییت و جنجالی به پا شده،من که سر در نمیارم چرا یه آدم باید بیاد یه مطلبی رو بگه که هم خودش رو زیر سوال ببره و هم با احساسات کلی آدم بازی کنه فکر میکنم نکنه اینا همش با برنامه منتشر میشه،نکنه به قول آقای زائری فریب همین توییت باشه تا حواسا از جاهای دیگه ای پرت بشه.در هر صورت خیلی مهم نیست تا بوده در این سالها این حرفهای سخیف و بی ارزش بوده،اما نمیدونم حال اون پدر و مادرهایی که دسته گلهاشون تو اون عملیات پرپر شدن چجوری شد،سیزده هزار شهید و مجروح حاصل این فریبه،خدا میدونه اون لحظه ای که بهترین فرزندان این خاک با دستان بسته جان میدادند میدونستند طعمه و فریب هستند یا نه خدا میدونه فقط.

در هر صورت این ملت علرغم تمام حرفها و انتقادات، به شهدای وطن عشق میورزن از اولین شهید در راه میهن در هزاران سال پیش تا شهیدان دانشگاه علوم وتحقیقات ولی با استفاده ابزاری از اسم شهدا مخالفن،من که تا امروز در بین جامعه جز این چیزی ندیدم.

کربلای 4

با دست به بند عشق و سر رفت 

جان از بدنش چگونه در رفت

م.ر

کربلای 4

چه فریب باشد چه نباشد در ماهیت وجودی و افتخار ملت ایران به شما هیچ خللی وارد نخواهد شد و تنها رسوایان رسواتر میشوند

ارادتمند 

محسن راستگو

در سوگ خودمان

سوگواری

سلام

این دیگه عادتمون شده، هر صبح که چشم باز میکنیم و اخبار رو میشنویم یه خبری از مرگ و میر و حوادث ناگوار و حوادث مترقبه و غیر مترقبه باشه و مردم مثل آب خوردن یکی یکی یا دسته دسته از بین برن و هیچ اتفاقی هم نیوفته. انگار هممون یه جوری بی تفاوت شدیم، عادت کردیم به مرگ به اخبار بد به اسید پاشی،قتل،زورگیری،تجاوز،هتک حرمت،اعتصاب،دستگیری و زندان و این اواخر هم اعدام .

باور کردنی نیست واقعا باور کردنی نیست صبح بچه ات رو راهی کنی دانشگاه و عصر جنازه اش رو بهت تحویل بدن، توجه کنید دانشگاه میگما نه جنگ نه سفر های پر مخاطره نه، همین دانشگاه که ماها اکثرا رفتیم و دیدیم.

از دیروز مدام درگیرم که بنویسم در این مورد یا نه، میگفتم حال مردم که بده در موردش نوشتن شاید بدترش کنه ولی نتونستم تحمل کنم و از طرفی هم دیدم دوباره جکهای سخیف همیشگی با سرعتی بیشتر از پیامهای تسلیت راهی فضای بیمار مجازی شده، بیشتر دردم گرفت. من از دیروز فقط به فکر مادر و پدرا و همسرا و بچه ها هستم.تا اونجا که من میدونم بیشتر دانشجوهای کارشناسی ارشد و دکترا بودن .ببینید چه راحت استعدادها و جوونامون رو از دست میدیم آدمی که این همه سال زحمت کشیده، رسیده به جایی که منتظره درسش تموم شه و با افتخار به همه اعلام کنه،پدرش ژست بگیره و از فارغ التحصیلی بچه اش پیش اقوام تعریف کنه، مادرش قربون صدقه اش بره و کیف کنه از ثمره ی زندگیش،ولی حالا دارن خاک به سر میریزن و لالایی میخونن برای گلهای پرپر شده اشون.

کی پاسخگو هست؟کی عذرخواهی میکنه؟کی استعفا میده؟چرا چرا یادم اومد دیشب اخبار گفت دادستانی دو نفرو گرفته سلطان تاسیسات و سلطان پیمانکاری اتوبوس،باز خدا رو شکر خونهای جوونامون پایمال نمیشه.

مرور که میکنم احساسم بهم میگه ما کم کم داریم تموم میشیم،نیازی نیست خیلی فکر کنم یه مرور ساده در همین حوادث چند وقت اخیر همه چیز و روشن میکنه حالا با تمام این چهل سال کار ندارم همین چند وقت اخیر که میدونم همتون به ریز از ماجراها خبر دارید، یعنی اینقدر حجم و تعداد موارد از این دست زیاده که فرصت برای سوگواری کامل نمیشه یعنی تا به خودت میایی یه اتفاق دیگه،از آمار بالای مرگ و میر در تصادفات جاده ای بگیر تا سیل و زلزله، تا آتش سوزی در مدارس و خراب شدن دیوار روی دانش آموران و تجاوز در کلاس قرآن و مهد کودک و دبیرستان و الا ماشالله، حالا به اینها زورگیری، خفت گیری، کیف قاپی، کلاهبرداری اینترنتی و نزاع خیابانی رو هم اضافه کنید تازه میرسیم به اختلاس و دزدیدن سرمایه مردم توسط بانکها و ندادن حق و حقوق کارگر و بازنشسته و غیره، با تمام این مصیبتها که سرمون میاد فقط کافیه اعتراض کنی تا بهت بگن یه من ماست چقدر کره داره و اینجا کجاست، مکرر داریم اخبار دستگیری های کارگران و فعالین صنفی و وکلا رو میشنویم حالا شما ببین یه نماینده یه معاون وزیر و یا یه وزیر تا حالا دستگیر شدن، یه مسئول تا حالا بچه اش یا اعضای خانواده اش در همچین ماجراهایی آسیب دیده، همه چیز برای مردم عادیه و غم انگیز تر اینجاست که دیگه ما عادت کردیم با چهار تا پست و استوری عمق اندوه خودمون رو نشون بدیم و چند تا شاعر شعر بنویسن و یکی تو تا سلبریتی مصاحبه کنن و چندتا مجری حین برنامه زنده گریه کنن و پروفایلمون رو یه مدت سیاه کنیم و تمام .

بعدش میریم دنبال مری کریسمس و درخت کاج و تتلو و خزایی و ندا یاسی و شاخهای اینستاگرام و پارتی و اینجور چیزا، به ما چه، چه خبره حوصله داریا ما خودمون به اندازه خودمون بدبختی داریم ولش کن بابا زندگی دو روزه خوش بگذرون،حالا من گفتم درست میشه؟ من حرف بزنم منو ببرن تو ضامن میشی؟ تو پام وایمیستی، برم کشته بشم کی جواب میده؟ اصلا برای چی؟ برای کی برم؟ ولمون کن بابا دلت خوشه.

اینجوری نیست؟؟؟

اینم بگم که الان یه سری میان میگن در تمام دنیا همچین اتفاقایی میوفته و شما داری سیاه نمایی میکنی و مقاصد سیاسی داری و از این دست خزعبلات، ولی فقط کافیه یه سرچ ساده تو اینترنت بکنید تا تفاوتها رو پیدا کنید و به نظرم وقیحانه ترین عمل در این موارد اینه که بیان و ما رو  با اون کفار مقایسه کنن.خدا شاهده هر جای دنیا این اتفاق می افتاد اگر مسئولینشون خودکشی دسته جمعی نمیکردن لااقل استعفا میکردن، بابا اینجا یه عذرخواهی براشون سخته،کسره شان میدونن برای خودشون حالا ما چه انتظارها داریم ولی جای شکرش باقیه که مسئولین درد مردم رو میدونن و جدا نیستن از ما.

ما باید برای خودمون برای تک تک این مردم سوگواری کنیم،سیاه نمایی نمیکنم ولی به نظر شما اینجوری نیست؟؟؟؟؟؟؟

چه ابرتیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
 دل تو وا نمی شود(سایه)

تسلیت به خانواده های داغدار به همکلاسیهاشون به خودمون به همه.

جناب سرفراز یه ترانه دارن که معین اجرا کرده، فکر میکنم شرح حال بیشتر ماهاست که اینجا زندگی میکنیم.

با تولد رنج ما آغاز شد

رنج افتادن به دام زندگیگریهگریه

علوم و تحقیقات

ارادتمند 

محسن راستگو

دریغا دریغا یک ترانه ماندگار دیگر

الهه

سلام

امروز با توجه به موردی که دیروز جناب حراست گوشزد کردند تا اونجا که در توانم بود دیرتر اومدم سرکار که رضایت همه رو جلب کنم.البته از شروع برنامه 90 در روزهای دوشنبه توفیق اجباری شده که سه شنبه ها رو دیرتر سر کار حاضر بشم حالا خدا میدونه که تا کی مدیران تحمل میکنن .بگذریم امروز براتون ترانه ای انتخاب کردم که شنیدنش برای خودم ماجرای جالبی داشت.

اول از اینجا بگم که سال 1386 که اینجا استخدام شدم شاید یکی از بهترین اتفاقات زندگیم رقم خورد ،قطعا استخدام در اداره بهترین نبود چون من تا حالا ندیدم کسی از همکارام بگه که من خوشحالم  اینجا کار میکنم ،نه اینجا بلکه در هیچ ارگان دیگه ای هم ندیدم ،کلا نارضایتی یکی از خصوصیات بارزخنده ما ایرانیهاست . جمعیت شاکیی هستیم به کسی هم ربطی نداره دوست داریم اینجوری باشیم.

از موضوع دور نشم ؛در این سازمان با شخصی آشنا شدم و دوستی عمیقی بین ما شکل گرفت که خدا رو شکر تا امروز ادامه داره و  در این مدت خیلی چیزها از این آدم یاد گرفتم ،از خوشبختی من ایشون یکی از شاگردای نزدیک استاد همایون خرم بود و از طرفی در وادی موسیقی به جرات میتونم بگم به تنهایی یک دایره المعارفه و جدای از اون ارتباطات و روایط جالبی  با خیلی از هنرمندان به نام قدیم و جدید داره ،نمونه اش ارتباط صمیمی با روانشاد استاد تورج نگهبان بود و خیلی های دیگر که حالا در آینده از ماجراهای من و دوستم بیشتر براتون خواهم نوشت ,در اثر این آشنایی و دوستی من از فرصت سو استفاده میکنم و موسیقی های کم یاب و گاها نایاب رو یا با روشهای انسانی و گاهی هم غیرانسانی بدست می آرم که خیلی از این موسیقی ها شاید تو اینترنت پیدا بشه و خیلی ها هم شاید پیدا نشه، ولی مطمئنم با این کیفیت و اجرای درست و اصلی پیدا نخواهد شد چون میدونم که دوست شریف من برای ثانیه به ثانیه این موسیقی ها چقدر انرژی و زمان و عشق گذاشته و خودش ویرایش رو انجام داده.

در هر صورت روزی ترانه ای رو در منزل دوستم شنیدم و به دلایلی خیلی عمیق دل ندادم به ترانه ولی فایلش رو همون شب با باقی ترانه ها به سرقت بردم، این ترانه داخل فلش من بود و تا مدتها همین که به این ترانه میرسیدم ردش میکردم تا اینکه یک بار حسب اتفاق این ترانه رو کامل و با گوش جان شنیدم و بارها به خودم لعنت فرستادم که چرا این همه مدت این لذت رو از دست دادم.

موسیقی این اثر جدای از اجرا و ترانه که هر دو بینظریند طوری در جان آدمی رسوخ میکنه که اگر این موسیقی رو بدون ترانه هم بشنوی نت ها خودشون کار کلمات رو میکنن ،حتما حتما گوش کنید و در خلوت خودتون هم گوش کنید و لذت ببرید از اینهمه هنر و عشقی که در این ترانه جاریست .

آهنگسازی و اجرای ویولن از روانشاد استاد مهندس همایون خرم

ترانه از روانشاد استاد تورج نگهبان (بعدها در پستی مجزا حتما در مورد تورج نگهبان خواهم نوشت)

اجرا از روانشاد بانو الهه

دکلمه ابتدای ترانه آذر پژوهش

استاد تورج نگهبان

پیرمرد و دریا (ارنست همینگوی)

سلام

امروز صبح هم مثل خیلی از روزهای دیگه با پیرمرد و دریا از خواب بیدار شدم وقتی چشم باز کردم انتظار داشتم قایق سانتیاگو رو ببینم کنار دریا که اسکلت ماهی کنارشه و مردم دورش جمع شدن ،ولی صد افسوس که فهمیدم مثل همیشه تو اتاقم هستم و طبق معمول دیر شده و باید با سرعت حاضر بشم و برسم سر کار ، البته زود رسیدن سر کار همیشه هم خوب نیست مثلا همین امروز نگهبان جلوی در بهم گفت چی شده زود اومدی یعنی بنده خدا انتظار نداره من و سر وقت اداره ببینه ، بگذریم.

حتما داستان نگارش پیرمرد و دریا رو میدونید یعنی فکر میکنم فضای مجازی با تمام بدی هاش این خوبی رو داشته که شاید خیلی ها رو ناخواسته و شایدم خواسته با مواردی اینچنین آشنا کرده ولی در کل ماجرا این بوده که همینگوی زمان خلق پیرمرد و دریا چندین بار سر از بیمارستان در میاره و تشخیص پزشکان خستگی و دریازدگی بوده و نکته قابل تامل اینجاست در زمان نگارش این اثر همینگوی کیلومترها با دریا فاصله داشته و این برای من خیلی عجیب و جالبه ،من از روزی که این مطلب رو  خوندم تقریبا روزی نیست که بهش فکر نکنم سعی میکنم تصور کنم که یه نویسنده چقدر میتونه با شخصیت داستانش زندگی کنه که حالات روحی اون شخصیت روی حالات روحی نویسنده تاثیر گذار باشه و همین ارزش اون نویسنده رو برای من صدها برابر بیشتر میکنه نه اینکه من بخوام بیام در مورد نویسندگی همینگوی بزرگ نقد و نظر داشته باشم ها نه ، این برداشت شخصی منه و هیجانیه که از فکر کردن به این موضوع بهم دست میده و نکته ی دیگر داستان پیرمرد و دریا که میتونه برای نویسندگان جوان و کسانی که در ابتدای راه قرار دارند الگو باشه اینه که همینگوی نزدیک به چهل بار این داستان رو بازنویسی کرده و این خیلی کار سختیه ، من همین الان در حال بازنویسی یه قصه هستم اونقدر سختم میاد که کار پیش نمیره واقعا تلاش و پشتکار اولین قدم در راه هنره حتی جلوتر از استعداد .

نویسنده های دیگری هم بودن که با شخصیت های داستانشون زندگی کردن مثلا تولستوی مورد عتاب و حمله خوانندگانش قرار گرفت برای سرنوشت آنا در رمان آناکارنینا ، یا فلوبر در شاهکار خود یعنی مادام بواری بعد از خلق صحنه زهر خوردن ((اما)) دچار سرگیجه و تهوع میشه و علت رو پزشکان مسمویت تشخیص میدن و یا بالزاک که بعد از مرگ باباگوریو چند روز براش گریه کرد،اینها برام جالبه ولی همینگوی و پیرمرد و دریا برام یه جور دیگس یه حال غریبیه که نمیتونم با کلمات توصیفش کنم یه تحسین بی انتها و غبطه، واقعا نمیدونم .

در کل به اعتقادم خلق یه قصه مثل معجزه میمونه و در این دنیا پیامبرانی ظهور کردن که شاید معجزاتی مثل آثار اونها دیگه تکرار نشه .فایل پی دی اف پیرمرد و دریا رو براتون میزارم .

و نکته ی دیگه ای که یادم اومد بنویسم اینکه بین این همه خبر بد ،خبر خوب اینه که رضا خندان همسر نسرین ستوده به قید وثیقه آزاد شد ،به امید آزادی باقی زندانیان سیاسی و عقیدتیخنده.

ارادتمند

محسن راستگو

چون گل همراه نسیم ؛ ترانه ای جاوید

سلام

اولین ترانه ای که در این وبلاگ بارگذاری میکنم ترانه ی چون گل همراه نسیم ،

یکی از زیباترین ترانه هایی است که تا به امروز شنیده ام و از دیدگاه من میتواند در لیست ترانه های ماندگار قرار گیرد.

آهنگسازی این اثر از استاد گرانقدر و جاوید مهندس همایون خرم و ترانه از استاد بیژن ترقی میباشد و اجرای ترانه بعهده بانو مهستی بوده کهبه زیبایی هر چه تمامتر اجرا شده در واقع به اعتقاد من این ترکیب از خواننده ، آهنگساز و ترانه سرا قطع به یقین یک معجزه می آفریند.

اجرای دیگری هم به تازگی از این اثر توسط هنرمند خوب کشورمان جناب معتمدی انجام شده که  هر دو اجرا را برایتان بارگذاری میکنم .

این ترانه برای من جایگاه، خاص و ویژه ای دارد. همه ما با شنیدن موسیقی برایمان خاطراتی زنده میشود که لذت شنیدن را چند برابر میکند و گاهی فکر میکنم شاید یک اثر حتی خیلی هم قوی نباشد اما خاطراتی که با آن ساختی آنقدر برایت عزیز هستند که دیگر موسیقی را نمیشنوی بلکه صدای خاطراتت است که میخواند البته این ترانه جدای از موضوع است .

آرزوی بهترین اتفاقات و خاطرات خوب برایتان دارم 

بشنوید و لذت ببرید

خوشحال میشوم احساستان را به اشتراک بگذارید

ارادتمند